محل تبلیغات شما
از زمانی که خطاهای نامهرابانان رو بخشیدم و حتی دلنگرانشان شدم به آرامشی آبی رسیدم. ناخداگاه تمام دیروز و خاطرات به جا مانده ام را در خانه پدری و خانه مادربزرگ آبی دیدم. چقدر خانه مادربزرگ آبی بود.در و دیوار و قالی اش چقدر آتی بود. چقدر کرسی او در ته آن کوچه بن بست آبی بود . چقدر لحاف های سنجاق زده تمیزش یکدست در انتظار ما ب آبی بود. چقدر سفره مادرم و خنده رضایت آمیز و نگاههای عاشقانه زیر چشمی؛یواشکی پدرم در آن دوره همی های ظهرهای گرم بلوچستان آبی

کرونا تمام می شود یک روز از زندگی من نوشته ای از نسرین بهحتی

یک خرده اشتباه نوشته نسرین بهحتی تیر 99

هدیه نوروزی در دوران قرنطینه خانگی خرید اینترنتی کتاب ششم نسرین بهجتی به نام مادرم شاهپری

آبی ,چقدر ,خانه ,مادربزرگ ,های ,خنده ,آبی بود ,بود چقدر ,مادربزرگ آبی ,خانه مادربزرگ ,ب آبی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها