محل تبلیغات شما



جالا ساعت سه بامداد است نه خسته ام نه نا امید از سونامی های زیادی رد شده ام کرونا نمی تواند مرا بترساند یا اینکه اینهمه شوق زندگی را در من بکشد و نابود کند من می توانم .من همیشه یک راه دوم در آستینم دارم چون من یک مادرم نهار فردا را درست می کنم مابینش شعرها و ترانه های مورد علاقه ام را گوش می کنم سری به دوستان مجازی در وبلاگ . فیس بوک . اینستاگرام . و تلگرام می زنم . دمشان گرم شعرهایم را کارت پستال درست کرده اند دوست قدیمی در وبلاگم کلی
بعضی از یک خرده های زندگی اشکالی نداردبه پر قبای دنیا هم بر نمی خورد مثلایک خرده خاطر جمی یک خرده لبخند در این کرونای لعنتی هنگام ورود به خانه که مادر خیالش جمع شود که جگر گوشه اش دستکش و ماسک را لحظه ای از خودش دور نکرده . حای شلوغ نرفته ا بعضی از یک خرد ه های دنیا اشکالی ندارد مثل جمله حالم عالی است که دوستت خوشحال و دشمنت اعصابش خط خطی شود مثل یک خرده غلو شاعرانه در بیان خوبی های مردم مهربان اما بعضی چیزها یک خرده ندارد مثل دورویی مثل خیانت مثل مرگ که
برای تهیه کتاب می توانید مبلغ 25000 ریال به شماره کارت 6037701461222827 به نام میترا متاجی واریز و سپس فیش واریزی به همراه آدرس را به شماره 09119933761 ارسال نمایید ارسال با پیک صورت می گیرد و هزینه آن به عهده مشتری می باشد انتشارات ناسنگ
خانه را گرد گیری میکنم و به آموزش زبان از طریق اینترنت گوش می کنم و با خودم بلند تکرار می کنم ای کاش ای انگیزه قوی زودتر به سراغم آمده بودی و با گوینده تکرار می کنم سلام حال من خوبه وقت ظرف شستن به حرفهای دکتر شیری فکر می کنم اگر در جایی از کره زمین دیدی زنی از فرط حنگجویی و کار و زحمت فرسوده شده و یا مثل مردها شده بگرد و ببین که در آن شهر یا مرد کمه یا نامرد زیاده . به سرعت کنار آینه میدوم ماتیک قرمزم را به روی لبهایم می کشم بالای مژه های بلندم یک خط
از زمانی که خطاهای نامهرابانان رو بخشیدم و حتی دلنگرانشان شدم به آرامشی آبی رسیدم. ناخداگاه تمام دیروز و خاطرات به جا مانده ام را در خانه پدری و خانه مادربزرگ آبی دیدم. چقدر خانه مادربزرگ آبی بود.در و دیوار و قالی اش چقدر آتی بود. چقدر کرسی او در ته آن کوچه بن بست آبی بود . چقدر لحاف های سنجاق زده تمیزش یکدست در انتظار ما ب آبی بود. چقدر سفره مادرم و خنده رضایت آمیز و نگاههای عاشقانه زیر چشمی؛یواشکی پدرم در آن دوره همی های ظهرهای گرم بلوچستان آبی
مرور زمان جای زخم دل را خوب نمی کند بلکه کرخت می کند طوری که نه نمک بر آن اثر دارد نه نوازش تنها حاصل مرور زمان فقط این است که غاقلت می کند. حواست را شش دانگ جمع می کند که از یک نقطه دو بار گزیده نشوی و تنهایی با شرف از این نقطه شروع می شود ! نسرین بهجتی
در قلب بیشتر ما رازهایی است که در جعبه سیاه قلبمان پنهان است و دلمان نمی خواهد حتی اگر از آسمان هفتم هم بر زمین سقوط کرذیم حعبه سیاه ما را کسی پیدا کند افشا شدن چهره کسانی را که روزگاری عشقمان بودند و سپس عاشق دیگری شدند افشا شدن چهره کسانی که نهال کوچکی بودند و سپس با رسیدگی های ما درخت بظاهر تنومندی شدند که حتی یک ظهر گرم تابستان سایه هم برایمان نشدند افشا شدن دروغهایشان دو رویی شان برداشته شدن نقاب چهره شان برملا شدن این رازهای تلخ و ترسناک شاید اعتبار
سر میدان مالیه زاهدان با علاقه من و خواهر کوچکم پنهان چشم اهل خانواده دو سیخ جیگر سفید می خوردیم بعدها مزه اش را در هیچ رستورانی در دنیا تحربه نکردم به خواهرم می گفتم شاید دنیا دیگه ای نباشه اینقدر از شماتت مادر نترس سال بعد یک سال در مدرسه ای در چابهار درس می خواندم وقت ظهر برای اینکه همکلاسی های مستمندم با خیال جمع غذایشان را بخورند زودتر از همه با لذت غذا را می خوردم و در حالیکه می خندیدم بلند به آنها می گفتم نوش جانتان شاید دنیای دیگری نباشد البته
جایی خواندم پرنده ای که به روی شاخه درخت نشسته هیچوقت نگران شکستن شاخه و سقوط نیست زیرا او به شاخه اعتماد نکرده بلکه به بال و پرش خودش اعتماد دارد آن روز فهمیدم زنی که قوی است . زنی که اعتماد بنفس دارد .زنی که می داند دویدن آهو از چشمهایش زیباتر است زنی که در شرایط بحرانی زندگی همیشه یک راه دوم در آستین دارد این زن فقط می تواند یک پرنده باشد حتی یک گنجشک پرنده مادر که به بالهایش ایمان دارد نه شاخه درختان و بخاطر همین تا همیشه فانوس روشن خانه اش آبی تر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هدف گذاری و مدیریت زمان